وبلاگ سعید رسولی

بخور، بخواب، کد بزن

بخور، بخواب، کد بزن

گنو/لینوکس، پایتون، زندگی

مطالب پربحث‌تر

کویر

جمعه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۳، ۰۶:۰۵ ب.ظ

حدود ۸ سال پیش اولین شعرم رو نوشتم که شاید نمی‌شد اسمش رو شعر گذاشت

حال و هوای امروز اهواز من رو دوباره یاد اون شعر انداخت و چون شعر ضعیفی بود تصمیم گرفتم بازنویسی‌ش کنم

که نتیجه‌ش شد این:

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

کویر است و شن و طوفان

شبی تار و بسی سوزان

به سانِ سردی قلبم

کویر است و شب است و غفلتِ یاران

که در چادر پناهی بهرِ خود جویند و می‌دانم که تا پایانِ شب هرگز نپایند

چرا آن خرسِ کوچک* در میان شب نهان است؟

چگونه راهِ خود را بازیابم؟

منم با این زبانِ خشک و عطشان

و چشمانی که شد آماجِ شن‌ها

نه بُگشودن توانم چشم‌ها را

نه با بستن امیدِ راه جُستن

منم با این دهانِ پر ز شن‌ها

که نتوانم به یاران هین بگویم

کویر است و هراس و شکّ و تردید

من این قصّه سرانجامش ندانم

کویر است و شن و طوفان

و این شعری که پایانش ندانم

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

*صورت فلکی خرس کوچک (دب اصغر) که ستارهٔ قطبی جزئی از آن است

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۳/۱۱/۱۰
سعید رسولی

نظرات  (۱)

یاد مرحوم محمد نوری افتادم. در شب سرد زمستانی و هنگام که گریه می دهد ساز!

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">