پاسخ:
مثلاً نهنگ (یا وال) که پستاندار هست و شش داره، توی آب که میره نفس میکشه؟
دیدگاه شما چندان علمی نیست و یک تفاوت بنیادی بین حیوان و انسان قائل میشید که من قبول ندارم. حیوانات هم مثل ما قدرت تحلیل محیط و واکنش به اون رو دارن، ولی خیلی سادهتر و ضعیفتر، و با انعطافپذیری کمتر، و سرعت تکامل کمتر. تکامل اونها بیشتر ژنتیکی هست و در طول هزاران و میلیونها سال انجام میشه (شاید بخاطر همین بهش میگن غریزه) در حالیکه در انسان بخاطر عقل، منطق و خلاقیتش خیلی سریعتر انجام میشه. مثلاً شاید مرز دقیقی بین غریزه و عُرف وجود نداشته باشه.
همینطور احساسات و هیجانات هم توی حیوانات وجود داره، ولی باز هم خیلی سادهتر و ضعیفتر از ما هست.
حتی زبان هم به شکلهای مختلف در حیوانات وجود داره، ولی باز هم خیلی سادهتر. مثلاً میمونها با تولید صداهایی خاص، انواع مختلف خطرات و پیامهای مختلف رو به هم اعلام میکنن.
یا دلفینها حتی دستور زبان بصورت خیلی ساده رو هم درک میکنن (ترکیبهای مختلف مفهومها) که با اشاره (هر فعل یک اشاره) بهشون آموزش داده میشه و به همین خاطر برای نمایش ازشون استفاده میشه.
در مورد تفاوت روح و روان، من که قانع نشدم. شما این دو تا تعریف کنید. مثال زدن کافی نیست.
معذرت میخوام که اینو میگم، ولی حرفاتون شبیه چیزایی هست که توی کتابا مینویسن. به نظر میاد بیشتر از دیگران شنیدید و خیلی توش تفکر و تعمق نکردید. منم اینا رو شنیدم ولی باز هم تفاوت بین روح و روان رو درک نمیکنم.
در ضمن اکثر حرفهای روانشناسها رو قبول ندارم. اونها هم بیشتر به دنبال راضی کردن مردم و پول گرفتن هستن تا به دنبال حقیقت. شاید باید در تمیز روانشناسی علمی از روانشناسی تجاری بیشتر دقت کرد.
مثلاً خیلی وقتها کاری که روانشناسها میکنن از بین بردن دردهای روحی/روانی هست، در حالی که از بین بردن درد، بدون درک کردن هدف اون درد احمقانهس. درد هدف و مقصودی داره و قرار انسان رو از حالت خطر (جسمی یا روحی) دور کنه و به کمال و سلامت نزدیکتر کنه. خشم و ناامیدی و شادی و محبت و ... تمام احساسات مثبت و منفی، هدفی دارن و دستکاری کردن اونها بدون درک کردن هدفشون درست نیست. مثلاً اینکه بخوایم خودمون رو گول بزنیم و به اصطلاح مثبتگرا و الکی خوشبین باشیم، به نظر من احمقانهس. آدم باید واقعبین باشه. مزایا و معایب همهچیز رو ببینه. هم نیمهٔ پر لیوان رو هم نیمهٔ خالی. مطلقگرایی خوب نیست. همهچی فازی هست. هیچ چیز مطلقاً درست و مطلقاً غلطی وجود نداره.
من نگفتم خلاقیت بد هست. یا سعی نکردم یک خلاقیت رو ارزشگذاری کنم. فقط منظورم این بود که وقتی کار خلاقانه میکنیم همونطور که ممکنه عواقب خوب داشته باشه، عواقب بد هم ممکنه داشته باشه که ما قدرت پیشبینیشون رو نداشتیم. پس ریسک هست (مثل قمار که شانس برد و باخت وجود داره) و باید تصمیم بگیریم که این ریسک رو متحمل بشیم یا نه. البته یه مقدار هم اغراق کردم :D
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
به هر حال داره بحث جالبی میشه. خوشحالم که با شما بحث میکنم :)
کاش ایمیلتون رو هم مینوشتید
ولی واقعا خلاقیت یعنی حماقت؟ یعنی قمار؟ شاید خلاقیت رو با اختراع اشتباه گرفته اید. خلاقیت یعنی بدیع و تازه بودن نه متفاوت بودن!